آن چه هنوز ننوشتهام
ویدیو آرتهای علی اتحاد
موسیقی: نوید افقه
میشنوند اما نمیتوانند که آن چه را شنیدهاند به زبان آورند. آن چه شنیدهاند مگوست؛ نه آن که نبایدش گفت. مگوست چون به کلام در نمیآید؛ نه در خیالشان و نه به هیچ زبانی.
ماتیکان و میتراس و میلامزا آنجا بودند؛ خاطرت هست؟ تو به نام نمیشناختیشان و درست در ساعت پنج عصر آن روز زمستانی جایی میان خانههای شکستهی قلعه آشکار شدند.
گذشتن از آینه تمثیل چیزی نیست. هر یک از ایشان که به این جا برسند پر میریزند یا چنگالهاشان نمکسود و جا کن میشود. یادت باشد که ایشان تو را در آستانهی آینه نخواهند یافت و تو در این آسمانِ توامان، ایمنی. آن سوی آینه بسیاری هنوز زندهاند که تو سالهاست به مرگشان تن دادهای.
با این همه صدا چیزی نخواهی شنید؛ هر چند چیزهاییست اینجا برای شنیدن.